داستان شاه عباس و شیخ بهایی

شاه عباس و شیخ بهایی

 

روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت: دلم مى‏خواهد ترا قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى،دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی،بلکه حق مردم رعایت شود.

شیخ بهایى گفت: قربان من یک هفته مهلت مى‏خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد،چنانچه باز هم اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم.
پایگاه سلامت دانش آموزی لارستان

علل و نشانه های بلوغ زودرس در دختران

داستان آموزنده اسب زیبا

داستان زیبای من با خدا غذا خوردم

داستان شاه عباس و شیخ بهایی

چرا بلوغ زودرس خوب نیست؟

داستان های تکان دهنده

داستان کوتاه زن با سیاست!!

شیخ ,شاه ,عباس ,بهایى ,هم ,بهایی ,شاه عباس ,شیخ بهایى ,بهایى گفت ,شیخ بهایی ,عباس و

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی کوچه بی نام حریری به رنگ آبان خورشید ولایت برنامه ریزی شهری.شهرسازی.جغرافیا اخبار فردا من دیگری هستم حبادنما | پایگاه خبری تحلیلی جوانان حبیب آباد پرحرفي قهوه تلخ